می توانم بگویم محمودرضا بیشتر عمرش در تهران توی ماشینش گذشته بود مدام هم پشت فرمان موبایلش زنگ می خورد همه اش هم تماسهای کاری.
چند باری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن، ولی نمی شد انگار. با این همه دقت رانندگی اش خوب بود، همیشه کمربند ایمنی اش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می کرد.
یکی از هم سنگرهایش می گفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم. تا می نشست پشت فرمان کمربندش را می بست.
یک بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می بندی؟ اینجا که پلیس نیست.»
گفت: «می دانی! چقدر زحمت کشیده ام با تصادف نمیرم؟».
راوی: برادر شهید:
کتاب تو شهید نمی شوی ؛ حیات جاودانه شهید محمود رضا بیضایی به روایت برادر، نشر معارف، نوبت چاپ: سوم-زمستان ۱۳۹۶؛ صفحه ۹۰٫
به این مطلب رای دهید.
10
لینک کوتاه شده