برش هاسه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

نامه شهید علی رضا عاصمی به پدر و مادرش

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

نامه شهید علی رضا عاصمی   به پدر و مادرش

خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض می کنم ، امیدوارم در پناه حضرت ولی عصر به خدمت خودتان در راه اسلام وانقلاب ادامه دهید . و در مقابل این سعادتی که نصیب خانواده ماشده است و خدا فرد مورد نظرش را از میان جمع ما انتخاب کرده است شکر گزار باشید و قدر این نعمت الهی را بدانید و مواظب باشید که امتحانات الهی یکی پس از دیگری اجرا می شود و این ما هستیم و شما هستید که باید از خدا بخواهیم که لحظه ای ما را به خودمان وا نگذارد .

اگر کسی تنها می شود و اگر آبرویی ریخته می شود این ما هستیم که باید خط اصلی خودمان را فراموش نکنیم و فقط رضای خدا بر ایمان مطرح باشد. بگذار هر کس ناراحت می شود ، بشود ولی خدا راضی باشد ( تحمل مصائب و مشکلات سخت است ولی در راه خدا از عسل هم شیرین تر است . )

آری برای کسی که در آتش درد و غم می سوزد ، سوختن حیات اوست. البته می بخشید از این که من این ها را گفتم چون خودتان معلم وپرورش دهنده ما بودید و خود بهتر می دانید ، شاید یکی از علل آمدن من به جبهه همین بود که نخواستم خودم را فدای خود خواهی و خود بینی های بعضی بکنم و با آمدن به جبهه از لجن زاری که بعضی سود جویان و فرصت طلبان در شهر درست کرده بودند و زندگی را خوب خوردن و خوب زندگی کردن می دیدند ، بیرون آمدم و در محیطی الهی و خدایی قرار گرفتم که دیگر کسی برای مقام و منصب کار نمی کند و معیار برتری همان ( اِنَّ اَکرمکم عندا… اَتقی کم ) هست.

و چیزی که در اینجا معنی ندارد و مسئله من و تو است که همه ما هستیم و ید واحده ، خدا جبهه را نصیب همه کند و همه کس توفیق آمدن به جبهه را پیدا کنند. البته هر کس بخواهد این توفیق شامل حال او شود اراده می خواهد و بس ولی اگر بخواهیم نیائیم خداوند برای این زیان، راه توجیه را هم باز گذاشته است و می توانیم برای خودمان کلاه شرعی درست کنیم و به هزار بهانه در شهر بمانیم .

ببخشید زیاد سرتان را درد آوردم . می دانم منتظر هستید از اخبار اینجا برایتان بنویسم اول از خودم بگویم وقتی که آمدم دیدم توطئه کرده اند که مرا به تهران ببرند ود ر آنجا دستم را در پشت میزی بند کنند ؛ خودتان می دانید که تا جنگ با شد من در جبهه ام، لذا سریع استعفای خودم را نوشتم و هنوز پرونده سپاهیم تکمیل نشده بود که از سپاه بیرون آمدم وبه طور بسیجی (کما فی السابق ) به کارم ادامه دادم .

چون دیدم خدمت که خدمت است وبستگی به رنگ لباس که ندارد ولی اگر سپاهی باشم در یک چارچوب واقع خواهم شد و دیگر نمی توانم مثل سابق فعال باشم ؛ با وجود این اگر دیدم برای کارهایم مانعی نباشد وارد سپا ه خواهم شد . (هم اکنون مسئول تخریب قرارگاه کربلا هستم ) انشاء ا… بیائید .

این را باید بگویم که جبهه به من و شما احتیاج ندارد. این ما هستیم که به جبهه احتیاج داریم. زیر پوش ها هم که زحمت کشیده بودید رسید خیلی خوب بود. بچه ها خوشحال شدند و دعایتان کردند ؛ خیلی به جا بود. دست شما درد نکند.

به امید پیروزی حق بر باطل و ظهور امام زمان (عج) وطول عمـــــر رهبر کبیر انقلاب ، شیر جماران.

علیرضا عاصمی ۱۳۶۲/۰۷/۰۷

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  ترویج فرهنگ کتاب خوانی در سیره شهید محمد علی رهنمون

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر