برش هاسه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

مقاله شهید نواب صفوی به مناسبت انتقال جنازه پلید رضا شاه به ایران

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

برخی دست به کار شده بودند تا جنازه خبیث رضا پهلوی را از موریس به ایران آورده و دفنش کنند. سید مجتبی با شنیدن این خبر آتش گرفت و در نشریه منشور برادری مقاله مفصلی را علیه رضا شاه نوشت تا حنجره های کثیف و جراید زرد نتوانند تطهیرش کرده و جای جلاد و شهید را عوض کنند.

…… مگر نه این است که هر روزه به طرز تازه ای جبهه ضددین و ضد ناموس، ضد شرافت، ضد امانت، جان و مال، زن و فرزند، دین و میهن و بالاخره هستی این ملت نجیب را هدف تیر باران نموده و به نیستی دایمی تهدید می کند. اف بر این بی رشدی و سکوت خائنانه و زندگی ما که صفحه تاریخ اسلام و ایران را ملوث نمودیم!

اف بر ما که این چنین لکه ناپاکی بر دامن قهرمانان و ابنای پاک سرشت این آب و خاک شدیم!

اگر رشید بودیم، می دانستیم مجلس شورای ملی یا خانه مغضوب ملت بیچاره، جای نمایندگان تحمیلی، دزدهای سرگردنه، بیگانه پرستی ها، بهترین رقاص بی ناموس هرزه همه چی نادرست، نیست، بلکه جای مردان پارسا و با شرف و با اطلاع از آیین جعفری است، زیرا قوای مجریه مملکتی تحت حکومت قوای تقنینیه و قوای مقننه، زیر پرچم مکتب محمد صلی الله علیه و آله بایستی سیر کند و به نص صریح قانون اساسی هر آن قانونی که مطابقت با آیین پاک آن حضرت ندارد، عنوان قانون نداشته و محترم نباشد، فلذا کسانی صلاحیت نمایندگی مجلس دارند که آیین جعفری بدانند و از تصویب مخالف آن خودداری نمایند.

 بلکه اگر رشید بودیم، سنگر دین و میهن را این طوری خالی نمی گذاردیم تا هوس آوردن جنازه سخت ترین معاند اسلام و پلیدترین ننگ ایران در مغز خشک و آشوب طلب افرادی جنایت شعار و خیره سر تولید گردد. گرچه آنان دانسته و ما نیز می دانیم که خاکستر سوخته او بازیچه بادهای جزیره موریس است و شادیان او هم همین است و ایرانیان به هیچ وجه تاب دیدن نعش میکروبی او را نداشته، سهل است که جو هوای ایران، بلکه فضای جمیع ممالک اسلام تحمل و گنجایش غبار سوخته استخوان او را هم ندارد.

 لکن از نقطه نظر شیطنت و ترور کردن پیکره دین و میهن، این خیال خام از مخیله بعضی درندگان و تروریست های عصر اتم گذشته است و گرنه غرض گور به گور کردن رضاخان نیست، بلکه می خواهند یک پهلوی دیگری برای این ملت مادر مرده تراشیده و دوره دیکتاتوری را بار دیگر تجدید و بقایای هستی دین و میهن ما را به کلی نیست و نابود کنند.

آری می خواهند از یک پهلوی مرده ، صد پهلوی زنده بسازند.

آری می خواهند با این تقدیر خائنانه هزاران مزدور و خیانت گر را بر علیه مجتمع بشریت حریص نموده و جان دهند.

آری می خواهند جبهه جنایت و ضد دین را صف آرایی نموده، پهلوی مرام ها را بر علیه دین و میهن تهییج و تشویق نمایند.

آری می خواهند عوامل بدبختی و نکبت این ملت را بهتر از این، روی کار آورده و بر گردن شما سوار کنند.

آری می خواهند ماشین های دروغ ساز جراید و مجلات و مردان دریده و خائن این کشور را به کار انداخته، خدمات و معجزاتی از پهلوی ساخته و نشر کنند.

آری می خواهند تاریخ ایران را در هم بر هم نموده، نسل بعدی را در اشتباه اندازند.

آری می خواهند با دهان های پر باد بگویند و بخوانند که رضاخان شخصی خائن و طماعی نبوده، بلکه جنایات و تعدیات بیست ساله او را خدمات برجسته وانمود کرده و به خورد این ملت بدهند.

آری می خواهند بدمستی مشتی دیکتاتور را بر شفقت های پدرانه حمل کنند.

آری می خواهند تطاولات و جرائم شاه فقید را امانت مالی نموده و با افکار متعفن شان خرابی های او را پرده پوشی کنند.

 آری می خواهند اندازه خونسردی و بی رشدی این ملت را بار دیگر محک زده، درجه پیشرفت خودشان را در نقشه های شومی که در سر دارند، بفهمند.

 آری می خواهند بی حسی و ناتوانی این ملت را بار دیگر بر اهل عالم ثابت کنند و ما را پیش هر موجودی رسوا و مفتضح کنند.

آری می خواهند با کمال دریدگی به مقدسات ما پوزخند زده، به رغم انف ما، امام زاده بسازند.

آری می خواهند با این جار و جنجال زمینه ای از برای پیشرفت هزاران افکار پست خود چیده، با یک تیر صد نشان بزنند.

آری می خواهند یک دسته خائن و مزدور را در لباس روحانی به استقبال جنازه برده و بدین وسیله روحانیت را مرهون و ریش خند کنند و حال آنکه هر کس در این قضیه کمترین مساعدتی بنماید، جنایت و ناپاکی اش بر جامعه روشن می شود. سهل است، ایمان او هم مورد بحث قرار می گیرد.

عجبا صحن و حرم مطهر حضرت ثامن الحجج ارواحناه فداه و در و دیوار مسجد گوهر شاد به نابودکننده هزاران زن و مرد بی گناه لعنت می کند!

هنوز ناله مجروحینی که زنده زنده در چاه های تیره مشهد مقدس ریخته شده، به گوش می رسد.

هنوز هم هزاران اطفال یتیم و در به در آنان بالغ نشده و صدها بیوه زن به مرگ شان سیاه پوشند.

هنوز زمین این کشور از خون رجال برجسته و نامی اش مانند مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی، سیدحسن مدرس، آقازاده خراسانی، نصرت الدوله ها، مستوفی ها و سردار اسعدها، پولادین ها، شیخ خزعل ها و صدها مردان زبردست و کاردان می جوشد.

هنوز تمام املاک صفحات شمال را که پدر مهربان به قلدری گرفته است، به صاحبانش رد نشده و هزاران در به در و بی نوا در فقر و پریشانی اسیرند.

صاحب همین جنازه بود که عصا بر سر و صورت مرحوم مدرس زد.

صاحب همین جنازه بود که با چکمه به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها وارد و عالم ربانی ابوذر زمان، مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی یزدی را به واسطه کلمه ای که در موضوع حجاب و ناموس گفته بود، به باد فحش گرفته و دنده های او را به زیر چکمه در هم شکسته و به کنج زندانش انداخت.

صاحب همین جنازه بود که عمامه و عبا را از رجال روحانی و چادر معجر، از زنان شما ربود و پرده ناموستان را در برابر نظر هر ناپاکی درید.

صاحب همین جنازه بود که برای ترقیات مملکتی و اصلاح اخلاق پسران و دختران شما، دستگاه کارناوال را به راه انداخته و شنای نگفتنی منظریه و امجدیه را تشکیل و تئاترها و میکده ها و شیره کش خانه ها و فاحشه خانه ها را بسط و توسعه داد.

صاحب همین جنازه بود که از لحاظ معارف پروری حوزه علمیه مشهد را بر هم زده و کثیری از دانشمندان به نام و استوانه های علوم دینی و اجتماعی و رزمندگان ثابت ممالک اسلامی را که هریک به تنهایی جمیع شئونات دنیای اسلام را حافظ و حارس بودند، از مشهد و غیر مشهد، از قبیل آیت الله میرزای علی اکبر اردبیلی، آیت الله آقا میرزا صادق آقا تبریزی، آیت الله حاج میرزا ابوالحسن انگجی، آیت الله آقا سید مرتضی خسروشاهی و و و که بعضی از اینان هنوز در قید حیاتند یا در تاریکی زندان ها زهر خورانیده و از وطن شان آواره و سال های درازی آنان را ویلان و سرگردان نمود.

صاحب همین جنازه بود. که هیکل علم و تقوا، مربی اکمل، طرفدار و پشتیبان حقیقی دین و میهن، مرحوم آیت الله قمی را چندی در باغ حاج سراج محبوس و جرعه های ناگوار خونابه جگر به او خورانید.

صاحب همین جنازه بود که اساس تربیت و فرهنگ اسلامی را در هم شکسته و به جای آن دبستان و دبیرستانهای مختلط و هزاران رشته هرزگی و فساد اخلاق به یادگار گذاشت.

صاحب همین جنازه بود که کمر محاربه با دین مقدس اسلام از هر جهت بسته، خون جمیع فداکاران این دین مبین را پایمال و تار و پود آن را در آتش کینه و عداوت خود سوخته و برشته کرد.

صاحب همین جنازه بود که کمر جنگ با حسین بن علی علیه السلام را تا آنجا بست که از تعزیه داری در پشت دربند هم جلوگیری نمود.

صاحب همین جنازه بود که شب تاسوعای حضرت حسین علیه السلام را که صد میلیون شیفته عالم گریان و نالان است، به بهانه شب تولد خود، جشن گرفته و جمعی بدگوهر و ناپاک را با نوازندگی و خوانندگی در شوارع عام گردانیده و مردم را به چراغانی مجبور و پیروان آل محمد صلی الله علیه و آله بلکه قلب چهارصد میلیون مسلمان را جریحه دار نمود.

صاحب همین جنازه بود که ثغور و حدود مملکت را از مردان کار و دلاوران نامدار پرداخته و روح عیاشی و هرزگی را به جمیع اقسامش پرورانیده و زمینه را از برای بیگانه مهیا ساخت.

و صاحب همین جنازه بود که به حکم “الناس علی دین ملوکهم” هزاران هزار سفاک و بی باک دین و ناپاک، طماع و پست و دیوانه و مست بار آورده و خار راه ترقیان دین میهن گردانید.

صاحب همین جنازه بود که با تمام شئون دینی و اجتماعی این ملت جنگیده و در اثر مستی و غرورش آبروی شش هزارساله این کشور را به خاک مذلت ریخته و و و چه بگویم، مگر یکی دو تا صد تا هزار تاست، مثنوی هزار من کاغذ می شود.

بلی از حق نمی شود گذشت. پای دزدان و غارت گران را اندازه ای برید ولی در عوض خودش به تنهایی دست همه آنها را از پشت بست، در حالی که احدی قدرت نفس کشیدن هم نداشت .

فرمان جهان مطاع ملوکانه بود که همه از هستی خود دست کشیده و جهان فانی را وداع کنند.

اینجاست که دو دست خویش را به گوش گذارده، با صدایی رعد آسا، به نمایندگی از قِبَل تمام درست کاران عالم، خاصه اهل اسلام فریاد می زنیم که محیط ما تحمل و گنجایش جسد این ناپاک را ندارد؛ اگرچه جسد قلابی باشد.

اولیای امور کاری نکنند که سینه ها از بغض هیات حاکمه لبریز شده، باعث هیجان عمومی گردد.

داغ ما را تازه کنید و نمک به زخم ما نپاشید.

کتاب سید مجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی، نویسنده: ارمیا آدینه، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۰؛ صفحه ۶۴-۶۶٫

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  می خوای بشینم توی خونه؟

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر