برش هاسه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

معرفی و بررسی کتاب عارفانه؛ زندگی نامه شهید احمدعلی نیری

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

کتاب عارفانه؛ زندگی نامه و خاطرات عارف شهید احمدعلی نیری

نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

ناشر: انتشارات شهید ابراهیم هادی

نوبت چاپ: بیست و پنجم-۱۳۹۷٫

تعداد صفحات: ۱۶۰ صفحه

کتاب حاضر از به بررسی شخصیت و سیر زندگانی شهید احمد علی نیری می پردازد. کتاب با تقدیم به حضرت علی اصغر (ع) شروع و با چند تصویر از شهید و دست نوشته هایش به اتمام می رسد.

خاطرات کتاب با ولادت شهید در روستای آیینه ورزان تا استخدام در سپاه پاسداران ادامه پیدا می کند و با نهایتا اعزام به جبهه و شهادت به اتمام می رسد. وصیت نامه شهید و یکی از نامه هایش هم در کتاب ذکر شده اسیت.

از ویژگی های این انتشارات پرداختن به شهدایی است که ناشناخته مانده اند و این کتاب هم یکی از آن کتاب های قابل تقدیر است.

نکته ویژه خاطرات شهید که اتفاقا در کتاب به آن پرداخته شده، تربیت الهی ایشان به دست آیت الله حق شناس است. ارتباط با علما یکی از ویژگی های عموم شهدای عزیز بوده که متأسفانه در برخی کتاب ها به خوبی به آن پرداخته شده است.

برشی از صفحه شماره ۱۳ و ۱۴:

آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: “این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و… اما من را بی حساب و کتاب بردند.

رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!”

سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل احمدآقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود، رهسپار شدند. در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: “من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید….”

در قسمتی از کتاب به کارهای فرهنگی شهید در تربیت نوجوان مؤمن و مسجدی اشاره شده است.

برشی از صفحه شماره ۵۲ و ۵۳٫

… برخی روزها به من توصیه می کرد: امشب جلسه ی حاج آقا یادت نره!

می گفت: کمال، امشب بیا یه خبرهایی هست.

شب هایی که او توصیه می کرد واقعاً حال و هوای جلسۀ آیت الله حق شناس دگرگون بود.

آن شب ها مجلس نورانیت عجیبی پیدا می کرد. نمی دانم احمد آقا چه می دید که اینگونه صحبت می کرد!

ما از بچگی با هم رفیق بودیم. در دوران کودکی با هم فوتبال بازی می کردیم. اما از وقتی که در مسجد فعالیت می کرد دیگر ندیدم فوتبال بازی کند. یکبار دیدم احمد آقا در جمع بچه های نوجوان قرار گرفته و مشغول بازی است.

فوتبال او حرف نداشت. دریبل های ریز می زد و هیچ کس نمی توانست توپ را از او بگیرد.

خیلی به بازی مسلط بود. از همه عبور می کرد اما وقتی به دروازه ی حریف می رسید توپ را پاس می داد به یکی از نوجوان ها تا او گل بزند!

احمد می رفت در تیم افرادی که هنوز با مسجد و بسیج رابطه ای نداشتند. از همان جا با آنها رفیق می شد و …

بعد از بازی گفتم احمد آقا شما کجا اینجا کجا؟!

گفت: یار نداشتند به من گفتند بیا بازی، من هم قبول کردم. بعد ادامه داد: فوتبال وسیله ی خوبیه برای جذب بچه ها بسوی مسجد.

بعد از بازی چند نفر از بچه های مسجد به من گفتند: ما نمی دونستیم که احمد آقا این قدر خوب بازی می کنه.

گفتم: من قبلاً بازی احمد آقا را دیده بودم. می دونستم خیلی حرفه ای بازی می کنه.

تازه برادرش هم که شهید شد بازیکن جوانان استقلال بوده. بعد به اونها گفتم: قدر این مربی را بدانید احمد آقا تو همه چیز استاده…

بخش مهم کتاب و نقطه عطف سیر معنوی و عرفانی شهید که باعث باز شدن گوش معنوی آن شهید بزرگوار شد، ترک گناه در خلوات است که در قالب یک داستان به آن پرداخته شده است.

مطالعه این کتاب را به همه دلدادگان شهادت توصیه می کنیم.

پیوندهای مرتبط:

فهرست موضوعی کتاب به صورت پی دی اف و اکسل

 خاطرات و مطالب مرتبط با این کتاب را در اینجا مشاهده بفرمایید.

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  معرفی و بررسی کتاب زندگی با فرمانده؛ خاطرات شهید حسین خرازی

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر