برش هاسه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

معرفی و بررسی جلد 9 مجموعه نیمه پنهان ماه؛ شهید ولی الله چراغچی

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹

چراغچی به روایت همسر شهید

نویسنده: مهدیه داودی

ناشر: روایت فتح

نوبت چاپ: یازدهم؛ ۱۳۹۵

تعداد صفحات: ۵۱ صفحه؛ مصور

جلد نهم از مجموعه نیمه پنهان ماه، به روایت زندگی خانوادگی شهید ولی الله چراغچی قائم مقام لشکر ۵ نصر می باشد.

این روایت برگرفته از ۲۷ ماه زندگی مشترک خانم تهمینه عرفانیان امیدوار با شهید چراغچی می باشد.

محتویات کتاب ۳۹ صفحه از کتاب را در بر می گیرد و ده تصویر از شهید بزرگوار زینت بخش صفحات پایانی کتاب می باشد.

 

یکی از وجوه مشترکی که بین خیلی از همسران شهدا مشترک بوده و در این کتاب هم بدان اشاره شده است، پدر و مادر مؤمن و وفادار به ارزش های اسلامی و انقلابی است که زمینه ساز درک و همراهی شهید بزرگوار نصیب دخترشان است.

در صفحه ۱۳ کتاب آمده است:

عمویم کاروان می برد مکه. بابا هم با او رفته بود. می دانستم این بار که بابا را ببینم، چادری که قول داده بود، برایم می آورد، می دهد دستم. آرزویم بود که چادر مشکی داشته باشم. خانم ها آن موقع چادر مشکی سرشان نمی کردند، همه چادر رنگی داشتند. بابا یک تلویزیون هم آورده بود. یک تلویزیون که صفحه کوچکی داشت؛ اما این تلویزیون هیچ وقت توی خانه ما روشن نشد. یادم هست مامان گفته بود: توی این خونه یا جای منه، یا جای اون.

آخرین سن قبل از ازدواج که از همسر شهید ذکر شده، هشت سالگی است که در کلاس دوم ابتدایی مشغول تحصیل بوده است؛ اما معلوم نیست که خانم امیدوار در زمان ازدواج چند سال داشته است.

در صفحه ۱۶ کتاب آمده است:

دوم دبستان بودم، گفتند: «به همه بچه ها یه شاخه گل می دن. همه تون رو به صف می کنند، تا شاه رو از نزدیک ببینید». خیلی خوشم آمد. خواستم بروم. به مادرم گفتم:«خانم معلم گفته فردا که می یاین مدرسه، بلوز دامن بپوشین. به موهاتون هم پاپیون بزنین»… نزدیک حرم شاه و زنش را دیدم. می گفتند آمده زیارت امام رضا (ع).

هر چه سرانگشتی هم حساب می کنم، روایت خانمی که ۲۷ماه همسر یکی از فرماندهان شهید دفاع مقدس بوده، بیش از این می شده است. باید عمیق تر و البته کاربردی تر به قضیه پرداخته می شد.

روایت تولد شهید که از زبان مادرش می باشد، در آخرین صفحات کتاب آن هم به صورت مبهم بیان شده است:

عکس روی تاقچه، یک عکس شلوغ، پر از بچه، پر از سر و صدا، نمی شد بچه ها را شمرد. ولی الله جلوی هر کدام شان یک رحل گذاشته بود، روی هر رحل یک قرآن. همه بچه ها از رفقای ولی الله بودند. بچه های هفت هشت ساله، هم سن و سال خودش. مادر همیشه به این عکس نگاه می کند. جای این عکس، همیشه روی تاقچه است. یک عکس شلوغ پر از سر و صدا.

مرد چراغ ها را یکی یکی روشن کرد، گذاشت توی صحن. صحن گوهر شاد خیلی روشن شده بود. کار هر روزش بود. غروب نشده بود که همه چراغ های توی صحن روشن می شدند. کارش تمام شده بود. می خواست برود خانه . نمی دانست برود دنبال قابله یا نه، خانمش همیشه از قبل می گفت که کسی باید قابله را خبر کند… اسمش را گذاشت ولی الله.

همانطور که مشاهده می شود رابطه ای بین دو پاراگراف متصل به هم (قاب عکس و ولادت ولی الله) دیده نمی شود؛ همچنان که رابطه ای بین آمدن شاه در هشت سالگی و ازدواج خانم امیدوار وجود ندارد.

در نگاه اولیه به ذهن خواننده می رسد که نویسنده یا ناشر اصرار داشته کتاب را با کمترین صفحات منتشر کند و مجبور به تقطیع شده است.

آخرین جمله کتاب عبارت «آن روز، روز تولد حضرت فاطمه (س) هم بود» می باشد. این تناسب تاریخی قابل اثبات نیست. چرا که ولادت حضرت زهرا (س) در سال ۱۳۳۷ مصادف با دهم دی ماه بوده است.

به هر حال این کتاب، شَبَه و سایه ای از زندگی مشترک خانم امیدوار و با سردرا شهید اسلام ولی الله چراغچی را به چشم کم سوی مخاطب می نشاند.

پیوندهای مرتبط:

برش هایی از این کتاب را در اینجا ملاحظه بفرمائید.

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  تعریف جایگاه همسر در خانواده در سیره شهید ولی الله چراغچی

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر