دست کاظم را گچ گرفته بودند، باید در بیمارستان استراحت می کرد؛ اما فرار کرده بود. به هر ترتیبی بود با قند شکن و قیچی گچ دستش را باز کردیم. نرسیده آماده رفتن بود. عملیات داشتند.
کمرش درد می کرد و نمی توانست بنشیند و بند پوتین هایش را ببندد. یکی را به زور خودش بست و دیگری را من.
در حالی که سرش پایی بود و به گره هایی که می زدم، نگاه می کرد، گفت: اجر این جهاد برای شماهایی که همسرتان را با دست خودتان راهی جهاد می کنید هست. همین که ما از بابت خانه و زندگی خیال مان راحت است مدیون شماییم.
دیگر بغض مجالی نمی داد که جوابش را بدهم.
راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید
مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵ ؛ صفحات ۷۳-۷۱٫
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده