برش هاسه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

شهید نادر عبادی نیا و عملیات کربلای 4

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به عملیات کربلای چهار . خیلی از بچه ها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پرسوز نادر با صدای ناله بچه ها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته».


در عین حالی که همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند. ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (س) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد.
پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. عمامه اش را روی رمل ها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانه اش گذاشتم به نشانه اینکه بگو دردت را تا آرام شوی. گفت نه.
گفتم: امشب چه شده این طور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم.
در چشم هایم “نه” ای گفت و با قدم های بلند حرکت کرد.
صدایش کردم “نادر”. فقط یک جمله گفت: «امتحان سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می توانم بگویم».
داخل بلم نشست و پارو کنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچه های چادر بدون اینکه نادر روضه ای برایشان خوانده باشد به گوش می رسید.
بعد از عملیات کربلای ۴، وقتی اسیر عراقی ها شده بودم، با دیدن پیکر خون آلود و چشم های نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد.

راوی: محسن جامه بزرگ

کتاب غواص ها بوی نعنا می دهند؛ نوشته حمید حسام؛ نشر شهید کاظمی؛ جاپ اول ناشر-بهار ۱۳۹۸،  صفحه ۴۸-۴۷ و ۸۵٫

حتما بخوانید:  حکایت مزار شهید جعفر احمدی میانجی
به این پست امتیاز دهید.

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر