برش هاسه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

شجاعت در سیره شهید طیب حاج رضایی

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

سه روز بعد از تظاهرات ۱۵ خرداد، از کلانتری آمدند دنبال پدرم. می گفتند: نیم ساعته می رویم و می آییم. وقتی وارد شهربانی می شوند به این بهانه که تیمسار نصیری فردی عصبانی است، پاها و دست های طیب را با زنجیر می بندند.

می گفت: وقتی وارد شدیم، “حسین آقا مهدی” هم آنجا بود. نصیری بعد از نیم ساعت بی محلی شروع کرد به دادن فحش های ناموسی به “حسین آقا مهدی”.

دیدم اگر همین طور ساکت بنشینم به من هم فحش خواهد داد. اعتراض کردم که حق نداری فحش بدهی. نصیری عصبانی شد و گفت: «به تو هم فحش می دهم». عصبانی شدم و با دست و پای بسته پریدم روی میز و شروع کردم به زدن نصیری که مأمورها آمدند داخل و ما را جدا کردند.

پدرم از طریق سرهنگ احمدی پیغام فرستاد که برایم پول بفرستید. با این کاری که کردم حتما مرا به بندر عباس تبعید خواهند کرد.

چند ماه بعد توانستیم وقت ملاقات بگیریم. ار آن طیب ۱۴۰ کیلویی خبری نبود. زیر بار شکنجه ها شکسته شده بود و وزنش بیش از هشتاد کیلو نمی شد.

راوی: بیژن حاج محمد رضا؛ فرزند شهید

کتاب سه شهید؛ مصاحبه هایی د رمورد شهیدان طیب، اندرزگو و رجایی، نویسنده: حمید داود آبادی، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه ۲۶-۲۸٫

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  جلوه ای از اخلاق فرماندهی شهید علی محمود وند

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر