با حاج یونس رفته بودیم مهمانی. گفت: اينها خمس نمي دهند ، آنجا چيزي نخوريد كه روي بچه اثر مي گذارد. هر چه آوردند نخوردم و گفتم كه دندانم درد مي كند. ولي چاي را مجبور شدم بخورم.
بيرون كه رفتيم گفت: سعي كن چاي را بالا بياوري. دست آخر خمس آن را حساب كرد و داد.
بعدها جوري برخورد كرد كه آنها خمس مالشان را مي دادند.
مثل مالك، چاپ اول ،۱۳۸۵،چاپ الهادي صفحه ۴۹
به این مطلب رای دهید.
12
لینک کوتاه شده