اردوی بازدید از مناطق جنگی بود. بازدید علمی هم برای سد کرخه برنامه ریزی کرده بودند. مهندس سد آمد برای بچه ها حرف بزنند.
هرکسی هر گونه از دستش بر می آمد مسخره بازی در می آورد؛ از صلوات بی محل تا پرت کردن سیگارت. خیلیها که دنبال بهانه بودند، ول کردند و رفتند؛ اما مصطفی تا آخر ایستاده بود. شش دانگ حواسش به حرف های مهندس بود.
گوش میداد و سوال میپرسید. به قول بچه ها، جدی گرفته بود.
کتاب یادگاران، جلد ۲۲؛ کتاب احمدی روشن، نویسنده: مرتضی قاضی،ناشر: روایت فتح، تاریخ چاپ: چاپ نهم- ۱۳۹۳؛ خاطره شماره ۹
به این مطلب رای دهید.
10
لینک کوتاه شده