کوتاه قد ترین بچه های کلاس بودیم و قد کشیدن شده بود آرزومان.
ماه رمضان که آمد، روز اولی بودیم. مصطفی یاد گرفته بود نماز شب بخواند. به من هم یاد داد. قرار گذاشتیم نماز شب بخوانیم و برای هم دعا کنیم. قبل از سحری بلند می شدیم نماز شب می خواندیم و آرزو می کردیم که زودتر قد بکشیم. من برای مصطفی دعا می کردم و مصطفی برای من.
مصطفی عجیب قد کشید.
کتاب یادگاران، جلد ۲۲؛ کتاب احمدی روشن، نویسنده: مرتضی قاضی،ناشر: روایت فتح، تاریخ چاپ: چاپ نهم- ۱۳۹۳؛ خاطره ۴
به این مطلب رای دهید.
21
لینک کوتاه شده