سعی می کنم مثل آدم بخوابم!
من خودم یک بار از محمد حسین پرسیدم: «حسین تو از یک سری قضایا باخبر می شوی چطور این کار را میکنی؟ با اصرار زیاد بالاخره راضی شد و جواب داد. آن هم خیلی کوتاه و مختصر. گفت: «کار خاصی […]
من خودم یک بار از محمد حسین پرسیدم: «حسین تو از یک سری قضایا باخبر می شوی چطور این کار را میکنی؟ با اصرار زیاد بالاخره راضی شد و جواب داد. آن هم خیلی کوتاه و مختصر. گفت: «کار خاصی […]
وقتی هور العظیم بودیم ،خواب دیده بودم محمد حسین شهید می شود. از آن زمان به بعد هر وقت می دیدمش بی اختیار اشکم جاری می شد. خودم را برای عملیات والفجر هشت رساندم منطقه. با مهدی پرنده غیبی باهم […]
مهر ۱۳۵۷ بود و فکر محمد حسین مشغول. گفتم: پسرم! چرا این قدر آشفته ای؟ گفت: یک هفته قبل از بازگشایی مدارس، امام خمینی (ره) دستور تعطیلی مدارس و دانشگاه ها را صادر کرده اند و در تهران مردم اعلام […]
وقتی محمد حسین در کلاس اول دبیرستان بود، رفته بود مسجد. دیر کرده بود. نگرانش شدم. وقتی پدرش آمد، از او پرسیدم: محمد حسین کجاست؟ گفت: نگران نباش! مسجد است می آید. وقتی آمد خانه از علت دیر آمدنش پرسیدم […]
کتاب حسین پسر غلام حسین (نخل سوخته ۲) زندگی نامه و خاطرات از شهید محمد حسین یوسف الهی نویسنده: مهری پور منعمی ناشر: مبشر (وابسته به کنگره شهدای استان کرمان) نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۶ تعداد صفحات: ۳۱۶ صفحه – مصور. […]