وصیت نامه شهید جلال افشار
وصیت نامه اول سلام بر تمامی انبیا مربیان بشریت به خصوص بر پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم. درود و سلام خدا بر ائمه اطهار، ادامه دهندگان [راه] رسول بزرگوار. سلام […]
وصیت نامه اول سلام بر تمامی انبیا مربیان بشریت به خصوص بر پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم. درود و سلام خدا بر ائمه اطهار، ادامه دهندگان [راه] رسول بزرگوار. سلام […]
جلال را وقتی دیدمش خیلی ناراحت بود. می گفت: دیروز غیبت یکی از دوستانم را کردم. شب در عالم رویا دیدم که گوشت ها او را در دیگی گذاشته ام و روی اجاقی می پزم. پس از آماده شدن با […]
نزدیک ظهر بود. تریلی های مهمات از راه رسیدند. هر چه گشتم، کسی را برای تخلیه آنها نیافتم. به ناچار در کلاس عقیدتی جلال رفته و موضوع را مطرح کردم. جلال مسئله را با شاگردانش مطرح کرد . کلا س […]
وقتی دیدمش خیلی ناراحت بود و زانوی غم بغل گرفته بود. از ناراحتی اش پرسیدم. گفت: دیشب در محوطه پادگان قدم می زدم که از پشت یکی از ساختمان ها صدای گریه شنیدم. به طرف صدا رفتم. دیدم پیرمردی زانوی […]
در مأموریتی به اسارت اشرار شرق کشور در آمده بودیم و آماده مرگ. جلال شروع کرد به خواندن شهادتین و فرازهای از دعای کمیل با صدای بلند. هر چه کردند خاموشش کنند نتوانستند. بعد از رهایی از این مهلکه، جلال […]
چند روزی بود که جلال به منزل نیامده بود و مشغول آموزش جوانان بسیجی برای اعزام به جبهه بود. سحر یکی از روزها به خانه آمد. فرزندمان تب کرده بود و من هم مشغول امتحانات نهائی بودم. سحر نیت روزه […]
آیت الله بهاء الدینی عاشق اذان های جلال بود. موقع اذان می فرمود: آنکه اذان را با معنا می گوید اذان بگوید و منظورش جلال بود. وقتی هم اذان می گفت، می فرمود: ایشان خیلی خوب اذان می گویند. در […]
برش یک: آخرین باری که جلال عازم جبهه بود، شب نوزدهم ماه رمضان بود. شب قبل رفت مسجد و از همه مردم حلالیت طلبید. هنگام خداحافظی گفت: من دیگر بر نمی گردم. موقع اذان که داشت وضو گرفت از پدر […]
تمام دارایی اش، یک موتور گازی بود. از آنجایی که تردد با همراه همسر، با آن ممکن نبود. با همراه یکی از دوستانش، تصمیم گرفتند یک اتومبیل ژیان شراکتی قسطی تهیه کنند. پول آنها به صورت وام و اقساط تهیه […]
در دوران بارداری و شیر دهی، جلال تأکید فراوانی بر دائم الوضو بودن و تلاوت قرآنم می کرد. فائزه را بغل می کرد و مقابل عکس امام قرار می گرفت. عکس را نشانش می داد و می گفت: ای خودت […]
واسطه ازدواج که استاد مشترک شان بود، در معرفی جلال به خانواده عروس گفت: او از مال دنیا چیزی ندارد، اما در آخرت خیلی چیزها دارد. مراسم ساده شان در روزنامه جمهوری اسلامی منعکس شد. مهریه مورد تقاضای عروس مهریه […]
جلال شبی سوار اتوبوس بود، از اصفهان به سمت قم. اکثر مسافران خواب بودند و راننده نوار ترانه مبتذلی گذاشته بود. آرام و مؤبانه به راننده گفت: اگر ممکن است آهنگ حرام را خاموش کنید و یا صدایش را کم […]