تحلیل وصیت نامه شهید مسعود آشوری ۲
فرازی از وصیت نامه شهید مسعود آشوری آرمان شهیدان: خدا محوری و حفظ و تداوم انقلاب اينك كه با ياد خدا به جبهه مىروم، نه براى انتقام، بلكه به منظور احياى دينم و تداوم انقلابم پاى در چكمه مىكنم و […]
فرازی از وصیت نامه شهید مسعود آشوری آرمان شهیدان: خدا محوری و حفظ و تداوم انقلاب اينك كه با ياد خدا به جبهه مىروم، نه براى انتقام، بلكه به منظور احياى دينم و تداوم انقلابم پاى در چكمه مىكنم و […]
فرازی از وصیت نامه شهید مسعود آشوری با موضوع شهادت طلبی: «به نام حىّ قيوم مهربان لايزال. آفتاب عمر چه زود غروب مىكند. آن گاه تقدير اين چنين باشد و خدا خواهد كه انسانى دنيا را وداع گويد. اما چه […]
مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه سال ۵۹ لازم است براى اين كه روحيهى برادران ما را در جبههى جنگ بدانيد من وصيت نامهى يك افسر جوان را كه چند روز قبل شهيد شده است براى شما بخوانم. […]
انس عجیبی با روضه امام حسین (ع) داشت و محو روضه می شد. هر هفته خانه مان روضه داشتیم. مصطفی فرزند خردسالش رفته بود بنشیند روی پاهایش. با گریه برگشت که بابا مرا دوست ندارد. هر چه بابا بابا کرده […]
برش يك: يك برگه بزرگ آورد بيرون و بسم الله گفت. شرائطش را نوشته بود همه اش از جبهه و مأموريت و مجروحيت و شهادت گفته بود و اين كه من بايد با شرايط سختش بسازم تا با هم ازدواج […]
شب عملیات بود و ما هم درگیر کارها. تنهایی آمد تقاضایی داشت. قبول نکردم . رفت با واسطه آمد. می گفت: می خواهم برایم روضه بخوانی. فقط چند دقیقه. شاید دیگر فرصتش را نداشته باشم. رفتیم پشت سنگر. گفتم چه […]
برش يك: دود باروت صورتش را سياه كرده بود. گوشه چادر نشست و با خاك زير سرش را بلند كرد. گفت: با اجازه من ده دقيقه مي خوابم. سر ده دقيقه بيدار شد. با تعجب گفتم: حاجي خوابت همين بود؟ […]
صوت اذان منسوب به شهید عبد النبی یحیائی که گویا به درخواست خود ایشان ضبط گردیده است.
شبها تا دیر وقت، زیر نور چراغ فانوس مشغول خواندن و نوشتن بود. می گفت: می خواهم زود خواندن و نوشتن را یاد بگیرم تا روضه خوان امام حسین (ع) شوم. محرم که می شد مردم را جمع می کرد […]
پارچه را کنار زدم، محمد حسین بود با همان لبخند همیشگی اش. خواستم وسایلش را برسانم دست خانواده اش. داشتم جیب هایش را خالی می کردم که به یک کاغذ برخوردم که رویش نوشته بود: می روم مادر که […]
مادر بود و سه ماهه باردار محمد ابراهیم بود. عازم کربلا بودم و او هم هوایی شده بود. آنقدر اصرار کرد که به بردنش راضی شدم. سختی سفر و دوری راه مریضش کرد. دکتر پس از معاینه گفت که محمد […]
برش هایی از مرگ آگاهی شهید حاج یونس زنگی آبادی برش يكم: قبل از كربلاي پنج آمد قرار گاه. موقع خداحافظي رگ گردنش را بوسيدم و التماس كردم شفاعتم كند. گفت: اين طور نگو،خدا به همه توفيق بدهد. بار دوم […]