برش هاسه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

خاطرات جوانی شهدا

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

https://images.irantarh.com/pr:sharp/rs:fit:0:0:0/plain/s3:/uploads/designs/1403/07/07/1727508222_ExSdI0.webp

ماه رمضان با شهید علی صیاد شیرازی

آن سال ماه رمضان افتاده بود وسط دوره آموزشی ما توی آمریکا. من دوره نقشه خوانی می دیدم و صیاد دوره هواسنجی بالستیک. صیاد آنجا هم برای همه کارهایش برنامه داشت. از یک روزنامه محلی زمان های طلوع و غروب […]

یک بسیجی ساده

🌷یک بسیجی ساده بعضی مواقع از همسران دوستان سپاهی حسین می شنیدم که حسین در جبهه چند مسئولیت مهم دارد. برخی مواقع از فرصت استفاده می کردم و می پرسیدم: حسین آقا! شما در جبهه چه کاره ای؟ چرا دیر […]

دوست ندارم جنازه ام روی دست مردم بیاد

جواد عاشق گمنامی بود و همیشه می گفت: دوست ندارم جنازه ام روی این زمین جایی را بگیرد. در تشییع شهدای یکی از عملیات ها، رضا اشعری به جواد گفت: جواد یک روز می بینمت روی دست مردم. او هم […]

زنجیرهایی به یاد امام کاظم (ع)

مهدی می گفت: رفته بودم روستا. همه طرفدار سینه چاک شاه بودند و من هم طرفدار امام خمینی. بحث مان خیلی بالا گرفت تا جایی که مقابل هم ایستادیم. عصبانی شدند و با زنجیر افتادند به جان من. هر گاه […]

وصیت نامه شهید علی حیدری

بسم رب الشهداء و الصدیقین بنام خدای آفریننده جهانیان ، به نام او که همه موجودات در برابرش خاشع و خاضع هستند ، به نام خدای عشاق و دل سوخته ، آن خدایی که همه چیزمان از آن اوست . […]

شما موقع عصبانیت چه کار می کنید؟!

مهدی انس خاصی با قرآن کریم داشت. همیشه قبل از خواب و نماز صبح قرآن می خواند و به دوستانش هم توصیه می کرد قرآن بخوانند. یک قرآن جیبی داشت که تا لحظه شهادت از خودش جدا نکرد. برش اول: […]

حاج محسن یک دست کتک لازم است!

حسین روی نظم بچه ها خیلی حساس بود.  عملیات کربلای چهار، لشکر حضرت رسول (ص) در کانی مانگا عملیات می کرد. گردانی از ما هم گردان احتیاط بود. فرماندهی، بالای ارتفاع بود و برای اعزام گردان احتیاط، باید با لشکر […]

انتقاد از همسر به روش شهید حمید باکری

احساس می کردم هیچ کس مرا به اندازه حمید دوست ندارد. اصلاً دوست داشتنش نوع دیگری بود. هیچ وقت مرا به خاطر خودش نمی خواست. دوست داشتنش دنیایی و زمینی نبود. مثل مادری بود که می خواست بچه اش خوب […]

شما فرمانده لشکرید؟!

لشکر امام حسین در شهرک دارخوین مستقر بود و یگان دریایی هم داخلش. با حسین می‌خواستیم برای سرکشی به یگان دریایی برویم. باید از دژبانی عبور می‌کردیم. سربازی با لهجه روستایی در دژبانی ایستاده بود.  ازم کارت تردد خواست، نداشتیم […]

صفحه 4 از 64 قبلی 12345678910 بعدی 203040...«