سیاست قهر و مهر در سیره مدیریتی حاج احمد متوسلیان
يک بار رفتيم يکي از پاسگاه هاي مسير مريوان.توي ايست بازرسي هيچ کس نبود. هرچه سر و صدا کرديم، کسي پيدايش نشد. رفتم سنگر فرمان دهي شان. فرمان ده آمد بيرون، با زير پوش و شلوار زير. تا آمدم بگويم […]
يک بار رفتيم يکي از پاسگاه هاي مسير مريوان.توي ايست بازرسي هيچ کس نبود. هرچه سر و صدا کرديم، کسي پيدايش نشد. رفتم سنگر فرمان دهي شان. فرمان ده آمد بيرون، با زير پوش و شلوار زير. تا آمدم بگويم […]
وقتی بعد از انجام عملیات برون مرزی محمد رسول الله به مواضع خودی برگشتیم، احمد متوسلیان بچه ها را جمع کرد و سخنرانی نمود. می گفت: برادر های عزیز من! از همین حالا به فکر تجزیه و تحلیل نقاط قوت […]
آخرين نفري که از عمليات برميگشت احمد بود. يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره. حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت. گفتيم: «اگر شهيد ميشدي…؟» گفت: «اين بيت المال بود.» […]
مریوان که بودیم حاج احمد، همه را راه ميانداخت؛ هرکس با سلاح سازماني خودش. از کوه ميرفتيم بالا. بعد بايد از آن بالا روي برف ها سر ميخورديم می آمدیم پايين. اين آموزش مان بود. پايين که ميرسيديم، خرما گرفته […]