حاج حیدری به نقل از پاسبان شیخی:
سال ۱۳۴۲ وقتی طیب و حاج اسماعیل را به سختی شکنجه دادند و به اینجا آوردند، آنها را در سلولهایی قرار دادند که نور نداشت و مرطوب بود. بدن این دو نفر زخمی و خسته بود. گاهی می آمدند و از زیر در یک سطل آب به داخل سلول می ریختند تا بیشتر اذیت شوند و زخمهایشان بدتر شود تا شاید به نوعی با آنها همکاری کنند.
گاهی از دربار یک سرهنگ می آمد و با طیب حرف می زد. یک بار به طیب گفت: «کاری که به تو گفتیم نکردی، لااقل بیا در این کاغذ بنویس که به شاه وفادارم و از محضر شاه معذرت می خواهم. شاه را به ولیعهد قسم بده. من نامه را می برم و برایت عفو می گیرم».
طیب هم که عصبانی شده بود، گفت: «اگر از این در رفتم بیرون خودم می دانم چه کار کنم. همان طور که آوردمش می برمش».
کتاب رادمرد؛ زندگی نامه شهید طیب حاج رضایی، نویسندگان: علی اکبر مسگر و مجتبیرغفوری، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵. صفحه ۷۲.
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده