برش هادوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳

همان طور که آوردم، می برمش!؛ خاطره ای از شهید طیب حاج رضایی

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

حاج حیدری به نقل از پاسبان شیخی:

سال ۱۳۴۲ وقتی طیب و حاج اسماعیل را به سختی شکنجه دادند و به اینجا آوردند، آنها را در سلولهایی قرار دادند که نور نداشت و مرطوب بود. بدن این دو نفر زخمی و خسته بود. گاهی می آمدند و از زیر در یک سطل آب به داخل سلول می ریختند تا بیشتر اذیت شوند و زخمهایشان بدتر شود تا شاید به نوعی با آنها همکاری کنند.

گاهی از دربار یک سرهنگ می آمد و با طیب حرف می زد. یک بار به طیب گفت: «کاری که به تو گفتیم نکردی، لااقل بیا در این کاغذ بنویس که به شاه وفادارم و از محضر شاه معذرت می خواهم. شاه را به ولیعهد قسم بده. من نامه را می برم و برایت عفو می گیرم».

طیب هم که عصبانی شده بود، گفت: «اگر از این در رفتم بیرون خودم می دانم چه کار کنم. همان طور که آوردمش می برمش».

کتاب رادمرد؛ زندگی نامه شهید طیب حاج رضایی، نویسندگان: علی اکبر مسگر و مجتبیرغفوری، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵. صفحه ۷۲.

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  عشق و ارادت به حضرت زهرا در سیره شهید مجید شهریاری

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر