رضا در بازسازی روحیه نیروها در بحران های شدید خبره بود.
در مرحله بازسازی پس از عملیات فتح المبین گردان تیچ ۲۷ با کمبود شدید مهمات مواجه یودند.
آن روز هم موقعی که داشتم به موقعیت گردان انصار می رفتم، سر راه دیدم بسیجی های گردان حمزه دور رضا جمع شده اند و از خنده ریسه می روند.
رضا موضوع نرسیدن مهمات را سوژه خنده کرده بود و داشت با خنده و لطیفه گویی به آنها روحیه می داد:
در زمان های قدیم قرار شد مردان یکی از دهات های قزوین بروند جنگ ملحدین. روز اعزام قشون کمانداری را دیدند که فقط با کمان؛ آن هم بدون تیر عازم جنگ است.
پرسیدند: بدون تیردان کجا انشاء الله.
گفت: عازم جهادم. مترصد خواهم بود دشمن ما را تیرباران کند، تا با استفاده از تیرهای خودشان با آنها بجنگم.
گفتند: اگر تیرباران نکرد چه؟
گفت: خوب بر می گردم.
گفتند: پس جهاد چه می شود؟
گفت: جایی که در آن تیری انداخته نشود، جهادی در کار نیست.
راوی: شهید حسین همدانی
کتاب راز آن ستاره؛ سرگذشت نامه شهید رضا چراغی؛ نویسنده: گل علی بابائی، ناشر: نشر صاعقه، نوبت چاپ: دوم: ۱۳۹۳؛ صفحه ۵۱-۵۲٫
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده