مصطفی لبنان که بود، محبوبیتی خاص بین بچه های یتیم مدرسه دخترانه مدینة الزهرا داشت.
یک بار که بچه ها مطلع شدند شهید چمران به آنجا می آید، خیلی خوشحال شدند. به شوق ملاقات، با اسلحه اتوبانی که از بیروت به سمت دریا می رفت را بسته بودند. چمران وقتی رسید و بسته شدن اتوبان را دید خیلی تعجب کرد و از علت این کار پرسید.
وقتی شنید که «به احترام شما اتوبان را بسته ایم»، هر دو دستش را بلند کرد و بر سرش زد و گفت: وای بر من! وای بر من! اگر مردم حلال مان نکنند. برای همین چند دقیقه ای که از عمرشان تلف شده، فردا باید پاسخگو باشم.
گفت: وای بر تو مصطفی! باید از تک تک شان حلالیت بطلبیم.
به سراغ ماشین ها می رفت و سرش را از شیشه تک تک ماشین ها داخل می کرد و می گفت: آقا من و بچه هایم را حلال کنید. نفهمیده اند و بچه گی کرده اند.
راوی: سیده هیام عطفی
کتاب چمران مظلوم بود؛ خاطراتی از شهید چمران، نویسنده: علی اکبری، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: هفتم- زمستان ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۱٫
به این مطلب رای دهید.
22
لینک کوتاه شده