خیلی از بچههای مذهبی، آن موقع در اردوها شرکت نمیکردند و می گفتند جوّش فاسد است؛ محمد در مسابقهی خطاطی اول شده بود. قرار بود بروند اردو. خیلیها به او میگفتند: « نرو بابا! وضع خراب است.»
محمد میگفت: «من میروم. هرکس میخواهد بیاید، هرکس نمیخواهد نیاید. دلیل نمیشود چون جوّ آنجا خراب است ما نرویم. میرویم شاید دو نفر را هم به راه آوردیم.».
کتاب یادگاران؛ جلد ۱۶؛ کتاب رهنمون، نویسنده: محمد رضا پور، ناشر: روایت فتح،تاریخ چاپ: چهارم- ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۱۳٫
به این مطلب رای دهید.
01
لینک کوتاه شده