از یادداشتهای شهید سید محمد شکری در ۱۸ دی ۱۳۶۵
بچه ها جلوی چشمانمان می افتادند و دیگر بلند نمی شدند.
خدایا! تو خود گواه بودی. می دیدی که بسیار اسماعیل ها در مسلخ تو ذبح شدند.
خدایا! خیلی سخت است دیدن قربانی در حال دست و پا زدن. سخت است شاهد بودن و کنار نشستن و از هر کاری و کمکی ناتوان بودن.

خدایا! در آخرین لحظات حیات، عزیزان مان ذکر تو و روی تو را بر دل داشتند.
خدایا! در آن لحظه و در آن وضع، آیا ملکوتیان و عرشیان قدرت دیدن چنین لحظاتی را داشتند؟ یا دیده بر هم نهادند و روی برگردانده تا شاهد سوختن این همه پروانه رنگین پر و بال نباشند.
ای شمع! می دانم که خودت سوختی تا سوزاندی.
خدایا! تو را شکر آنچه را خودت خواستی نصیب مان شد.
کتاب خط فکه؛ خاطرات شهید سید محمد شکری، نوشته شهید سید محمد شکری، ناشر: نشر بیست و هفت،نوبت چاپ: سوم- بهار ۱۳۹۴؛صفحه ۶۶ و ۶۷.
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده








