برش هاجمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

عنایات و کرامات شهدا

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

دعای ابو حمزه شهید مصطفی ردانی

ماه رمضان سال ۶۲ بود، بعد از عملیات والفجر یک. ماه رمضان آمدیم مرخصی. با مصطفی تمام سی شب ماه رمضان را می رفتیم مراسم دعای ابوحمزه. در سراسر دعا، مشغول استغفار و گریه و «الهی العفو» بود. از مراسم […]

شهید عباس بابایی و خبر از شهادت

من داشتم کلاس های آمادگی حج می رفتم و عباس داشت آماده ام می کرد برای وقتی که نیست. الان دیگر خیلی صریح درباره مرگ صحبت می کرد. می گفت: وقتی جنازه ان را دیدی گریه نکن. دست روی شانه […]

خواب مادر شهید مرتضی مطهری

مرتضی را باردار بودم. یک شب خواب دیدم در مسجد فریمان تمام زنها نشسته اند. خانمی نورانی با جلال خاص وارد شد و دو خانم دیگر با گلاب پاش هایی که داشتند به دنبالشان. بر روی همه زنها گلاب می […]

ماجرای نام گذاری شهید علی چیت سازیان

در مجلس روضه خوانی امام علی علیه السلام نذر کرده بودم که اگر فرزند در راهم پسر باشد، اسمش را علی خواهم گذاشت.  هفت ماه بعد درست روز ۱۳ رجب بود که به دنیا آمد. چشم هایم پر از اشک […]

روایت وداع شهید جلال افشار

برش یک: آخرین باری که جلال عازم جبهه بود، شب نوزدهم ماه رمضان بود. شب قبل رفت مسجد و از همه مردم حلالیت طلبید. هنگام خداحافظی گفت: من دیگر بر نمی گردم. موقع اذان که داشت وضو گرفت از پدر […]

کرامات شهید علی سیفی

علی آمده بود مرخصی. رفت وضو بگیرد. رفتم سر جیب شلوارش ببینم این که اصلا شهریه نمی گیرد، چرا حرف از بی پولی نمی زند. از داخل حیاط با صدای بلند گفت: مادر! برکت پول را خدا می دهد. نمی […]

حضور شهید علی سیفی در مجلس ترحیم خودش

بعد از شهادت علی مراسم گرفتیم. مهمانان زیادی آمده بودند و من مضطرب، که غذا کم نیاید. به ناگاه علی را در گوشه آشپزخانه دیدم. گفت مادر چرا مضطربی؟ گفتم نگران کم آمدن غذا هستم. ظرف برنجی دستش بود. گفت: […]

صفحه 6 از 6 قبلی 123456