
تبلیغ برای نماز اول وقت در سیره شهید حسن طهرانی مقدم
حاج حسن انس عجیبی با نماز داشت و این روحیه را به نیروهای تحت امرش تسری می داد. قرار بود تستی موشکی را در فضای باز تست کنیم. موقع تست باران گرفت. به حاج حسن گفتم: بگذاریمش برای بعد. او […]
حاج حسن انس عجیبی با نماز داشت و این روحیه را به نیروهای تحت امرش تسری می داد. قرار بود تستی موشکی را در فضای باز تست کنیم. موقع تست باران گرفت. به حاج حسن گفتم: بگذاریمش برای بعد. او […]
رضا انس خاصی با سجده داشت. در آخرین گشت شناسایی قبل از عملیات، در جزیره مجنون مشغول گشت و شناسایی بودیم. از دور می دیدم که رضا کنا رجاده خاکی در محاصره عراقی ها گیر افتاده بود. می گفت: وقتی […]
محمود در نامه ای به برادرش عباس؛ در همان روزهای اولی که وارد دانشکده علم و صنعت شده بود، چنین نوشته است: امروز پنج شنبه است یعنی هجدهم ماه مبارک رمضان. ماه خودسازی هر انسان مسلمان. ماه نور؛ ماه هدایت؛ […]
علی رضا خیلی به توسل به اهل بیت (ع) اهمیت می داد و همیشه می گفت: بعد از توکل به خداوند، توسل به اهل بیت (ع) حلال مشکلات است. به همین خاطر هم به دعای توسل خیلی علاقه داشت. حتی […]
عادت آقا مرتضی این بود که اگر در یک جمع یا مهمانی قرار می گرفت و خوردنی و یا شیرینی می آوردند، یکی که بر می داشت و نمی خورد و به صاحب خانه می گفت: می توانم یکی هم […]
ولی الله عاشق خدا و مرید اهل بیت (ع) بود. شب بود که از منطقه رسیدیم مشهد. از هم دیگر خداحافظی کردیم و من رفتم خانه. بعدا متوجه شدم ولی الله آن شب را خانه نرفته بود. با اینکه زن […]
بابا اخلاقش خیلی جدی و محترمانه بود. از آن طرف هم همیشه سرش شلوغ بود. همین باعث شده بود که رابطه مان مثل خیلی از پدر و دخترها نشود. خودش هم این را متوجه شده بود. یک صدا روز صدایم […]
رکود بر جبهه های غرب حاکم شده بود. فرماندهان مصمم بودند عملیاتی را انجام دهند و بهترین گزینه آزاد سازی ارتفاعات میمک بود. اما ستون پنجم هم بیکار ننشسته بود و خبرهای جبهه را به دشمن مخابره کرده بود. به […]
برش اول: مصیب مجیدی معاون علی آقا بود که به تازگی شهید شده بود. تمام فکر و ذکر علی آقا شده بود مصیب. این ایام مصادف شده بود با خرید عروسی ما. علی آقا جسمش با ما بود اما روحش […]
آقا مهدی انس عجیبی با دعا و اذکار داشت. برش اول: ۲۴ اسفند بود بود و قرار بود فردا به طرف اتوبان العماره بصره حرکت کنیم و در مسیر پلی را تصرف کرده و منفجرش کنیم. مهدی داشت پیش از […]
در عملیات والفجر یک ، در سنگر نیروهای اطلاعات دعایی از امام صادق (ع) بود که مرا خیلی جذب خودش کرد و با تکرار چند باره آن، جان من و خیلی از بچه ها نجات پیدا کرد. « اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي […]
عبد الله سال ۶۲ در عملیات خیبر شهید شده بود و حالا بعد از ۱۳ سال تفحص شده بود. همهمه ای بین نیروهای تفحص افتاده بود. رفتم معراج شهیدا. بدن عبد الله را روی پارچه سفیدی روی زمین پهن کرده […]