برش هاچهارشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۴

سیره خانوادگی شهدا

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

http://www.boreshha.ir/wp-content/uploads/2020/12/%D8%AA%D9%82%D9%88%DB%8C%D9%85-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%AE%D8%B5-%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%87.png

شوخی با مادر در سیره شهید علی سیفی

علی یک بار هنگام بازگشت از جبهه، عینک آفتاب و کاپشن آمریکائی داشت. زنگ خانه شان را زد. مادرش آمد دم در و گفت با چه کسی کار دارید؟ گفت: با جواد (برادر کوچک ترش). مادر تا می رود تا […]

عشق اول و دوم شهید عباس بابایی

عازم حج بودم. شب خداحافظی بود. همه همکاران در خانه ما نشسته بودند. با عباس رفتیم خانه سابق مان در همان مجتمع. گفت: تو عشق دوم منی. می خواهمت اما بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر دوستت داشته باشم […]

ترک غیبت در سیره شهید حمید باکری

از خودمان که حرف می زدم، چیزی نمی گفت. آمده بود بیمارستان، قبل از تولد احسان. به شوخی می گفتم: وای حمید! بچه مان آن قدر زشت است که با تو مو نمی زند. می خندید. اما تا می خواستم […]

تربیت کودک در سیره شهید جلال افشار

در دوران بارداری و شیر دهی، جلال تأکید فراوانی بر دائم الوضو بودن و تلاوت قرآنم می کرد. فائزه را بغل می کرد و مقابل عکس امام قرار می گرفت. عکس را نشانش می داد و می گفت: ای خودت […]

تشکیل زندگی مشترک به سبک شهید جلال افشار

واسطه ازدواج که استاد مشترک شان بود، در معرفی جلال به خانواده عروس گفت: او از مال دنیا چیزی ندارد، اما در آخرت خیلی چیزها دارد. مراسم ساده شان در روزنامه جمهوری اسلامی منعکس شد. مهریه مورد تقاضای عروس مهریه […]

آراستگی ظاهری شهید حمید باکری

در زمانی که چروک بودن لباس ها و نامرتب بودن موها نشانه بی اعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگل ترین پاسدار روی زمین می آمد. روح […]

صفحه 8 از 9 قبلی 123456789 بعدی