برش هاچهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳

سیره شهدا

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

https://dl1.negarestock.ir/S/p/2024/5/20/1716213174_22143_photo_2024-05-20_17-15-07.jpg?q=50

رهبر معظم انقلاب: رئیسی عزیز خستگی نمی شناخت.

دفاع از عدد سیزده

برشی از سخنرانی استاد شهید مرتضی مطهری که در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۴۹ ایراد شده است: ما سابقاً خیال می كردیم كه این امر (نحس دانسیتن عدد سیزده)اختصاص به ملت ما یا ملتهای ما دارد؛ بعد اطلاع پیدا كردیم كه […]

مراقبت های شهدا در شبهای قدر

ماه رمضان که می شد، هر روز که می گذشت حالت محمد بیشتر عوض می شد. چهره اش نورانی تر تبسمش عمیق تر و نگاهش چنان عملی پیدا می کرد که گاهی من نمی توانستم در آنها خیره شوم. وقتی […]

درمان حواس پرتی در زندگی

یادم هست اولین نمازهای عاشقانه ای که من می دیدم شخصی می خواند نمازهای ایشان بود . مهمترین مسئله زندگی شان، مسئله نماز بود و مقید بودند اول وقت بخوانند. خیلی هم حال داشت نمازشان چنان نماز را با حال […]

می خوای بشینم توی خونه؟

شهید حسین املاکی، نگاهش به جنگ و جبهه نگاهی کاملا از سر تکلیف بود و زمان مند نبود. تا زمانی که تهدید جنگ بود، نمی توانست در خانه بنشیند. برش اول: اردیبهشت ۱۳۶۲ بود که حسین از جبهه برگشته بود. […]

من امروز شهید میشم!

برش اول: روز بیست و دوم مهر بود که مصطفی دولا دولا وارد سنگر شد و از خوشحالی داشت دستهاش رو به هم می مالید و گفت: «حمیدچون! با اجازه تون من امروز میرم تهران». گفتم: آخیش! زودتر برو خیال […]

عید نوروز شهید حمید سیاهکالی

عید سال ۹۳ مصادف با ایام فاطمیه بود، به حرمت شهادت حضرت زهرا(س)آجیل و شیرینی نگرفتیم. به مهمان ها میوه و چای می دادیم. چون کوچک تر بودیم اول ما برای عید دیدنی خانه فامیل رفتیم، از آنجایی که تازه […]

سعی می کنم مثل آدم بخوابم!

من خودم یک بار از محمد حسین پرسیدم: «حسین تو از یک سری قضایا باخبر می شوی چطور این کار را میکنی؟ با اصرار زیاد بالاخره راضی شد و جواب داد. آن هم خیلی کوتاه و مختصر. گفت: «کار خاصی […]

اگه آدم با وضو باشه!

🔹غروب بود، نزدیک اذان حسین علی تازه از مزرعه آمده بود خانه با نگاه به لب های خشک شده اش حدس زدم روزه است. ▪️مادر وقتی فهمید گفت: دورت بگردم! چرا نگفتی روزه ای تا برات افطار آماده کنم؟» ▫️حسین […]

خیلی زحمت کشیدم با تصادف نمیرم!

 می توانم بگویم محمودرضا بیشتر عمرش در تهران توی ماشینش گذشته بود مدام هم پشت فرمان موبایلش زنگ می خورد همه اش هم تماسهای کاری.  چند باری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن، ولی نمی […]

صفحه 3 از 89 قبلی 12345678910 بعدی 203040...«