نامه ای بزرگ از شهیدی کوچک!
یکی از رزمنده ها که مسئول غذای بچه ها بود، چند عدد کنسرو لوبیا آورد و بین بچه ها پخش کرد. همه زیر چادر بودند. مسئول تدارکات آنها شخصی به نام زینداری بود که به همه خوراکی کم می داد […]
یکی از رزمنده ها که مسئول غذای بچه ها بود، چند عدد کنسرو لوبیا آورد و بین بچه ها پخش کرد. همه زیر چادر بودند. مسئول تدارکات آنها شخصی به نام زینداری بود که به همه خوراکی کم می داد […]
شهید احمد کاظمی خیلی دلباخته شهدا بود. اعتقاد داشت که شهادت به خواست خود انسان است: من اعتقاد دارم و به این اعتقادم نیز پایبند و راسخ هستم که هیچکدام از این بچهها در جبهه به شهادت نرسیدند الا این […]
مراسم تحویل سال ۱۳۶۳ در قرارگاه با قرائت پیام امام خمینی برگزار شد. بعد از آن زیارت عاشورا خواندیم و عرض کردیم: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم». در همان حال بود که با خودم می گفتم: «یک […]
پدر ولی الله چهار تا پسرانش جبهه بودند. هر وقت نگاهش می کردم، غمی پنهان در چهره اش می دیدم. یک بار گله کرد. گفت: لا اقل یکی یکی جبهه بروید که خانه این قدر سوت و کور نباشد. ولی […]
هم اکنون برادر جمال موحدی از بغل ما گذشت. سخت در فکر آرایش نیروهای دسته اش بود. بچه ها را می بینم می اندیشم، خدایا! لحظه آن فرا رسیده که به خلیفه خود روی زمین مباهات کنی. جان جانان! آن هنگام […]
بسم رب الشهدا و الصدیقین جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای. در یاد یاران در یاد مانده و از میان ما رفته واقعی بزرگترین در شرف تکوین است. دو سال و اندی […]
بچهها از اين همه جابهجايي خسته بودند. من هم از دست بالاييهاخيلي عصباني بودم. به حسن گفتم «ديگر از جای مان تکان نمی خوریم، هرچه ميشود، بشود. بالاتر از سياهي كه رنگي نيست.» حسن خيلي شمرده گفت «بالاتر از سياهي، […]
از یادداشتهای شهید سید محمد شکری در ۱۸ دی ۱۳۶۵ بچه ها جلوی چشمانمان می افتادند و دیگر بلند نمی شدند. خدایا! تو خود گواه بودی. می دیدی که بسیار اسماعیل ها در مسلخ تو ذبح شدند. خدایا! خیلی سخت […]
یادداشت شهید شکری در روز دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۶۵: دوستی (حاج مهدی طائب)میگفت: گذر از حیات دنیوی به حیات اخروی شبیه به پرشی است که یک انسان از یک طرف پرتگاهی به طرف دیگر میکند. تمام سختی این پرش در […]
شهادت در بیان شهید عبد الله میثمی امام می فرمود طبع انقلاب چنین است که شهید می خواهد. امروزه در هر مجلس و محفلی انتظار از دست دادن یکی از چهره های درخشان خود را می کشیم. چرا؟ برای این […]
جملات قصار شهید عبد الله میثمی (۱) ما از روزی بترسیم که دشمن به ما کاری نداشته باشد. ما باید از آن روزی بترسیم که ترور نداشته باشیم. از آن روزی بترسیم که آمریکا احساس آرامش کند. بترسیم از آن […]
هیئت گردان به نام “حضرت زهرا” (س) بود. روضه هایش همه را بی قرار می کرد و شهید سید احمد پلارک را بی قرارتر. در دست نوشته ای خطاب به امام زمان (عج) نوشته بود: «آقا جان! به جبهه رفتن […]