دلسوزی نسبت به حیوانات در سیره شهید علی چیت سازیان
شب بود. با علی آقا پشت تویوتا نشسته بودیم و راننده به سرعت می رفت که ما را به بچه هایی که توی خط فاو منتظر مان بودند برساند. داشتیم چرت می زدیم که صدای ترمز ماشین با صدای ناله […]
شب بود. با علی آقا پشت تویوتا نشسته بودیم و راننده به سرعت می رفت که ما را به بچه هایی که توی خط فاو منتظر مان بودند برساند. داشتیم چرت می زدیم که صدای ترمز ماشین با صدای ناله […]
گربه ای را از باغچه دانشگاه پیدا کرده بودم و در بالکن اتاق دانشکده نگهداری اش می کردم.روزی رفتم مسافرت شهرمان. یک نفر با موتور زده بود به گربه. مصطفی هم برش داشته و برده بود درمانگاه دانشکده دامپزشکی ، […]