بسم الله الرحمن الرحیم
« و قاتلو افی سبیل االله الذین یقاتلو نکم و لا تعته و ان الله لا یحب المعتدین»
در راه خدا با آنان که با شما به جنگ برخیزند، جهادکنید و لیکن ستمکار نباشید که خداستمکاران را دوست ندارد.
خورشید فروزان هیچ گاه از تابش نور حیات بخش و نجات دهنده خویش باز نمی ماند و هرگز از نور افشانی و پرورش موجودات و افاضه روشنائی و نورانیت نخواهد ایستاد، گرچه ابرهای متراکم تیره دل و سیاه روی آن را مستور بگردانند.
ما پیروان نورانیت و قاطعیت رهبری هستیم از سلاله پیغمبر(ص) و تبار حسین(ع) که جلالت و عظمت و قداست و هیبت و محبت و رأفت و عطوفت و کشش او در دل هر مسلمان و هر محرومِ گمنامّ دورافتاده و عقب رانده ای تلاءلو می کند؛ چون حیات و احیای اسلامیت و انسانیت اصیل را باعث شد و ما تشنگان وادی جهالت و ضلالت و گمراهی را به وسیله رهبری و قیام حیات بخش از چشمه فیاض ولایت سیراب ساخت که نوای پرندگان آزاده وبی آلایش نوای رزم و آزادگی و راد مردی و غیرت است نه فنای بزم و تفریط و تمایلات نفسانی و تلوث.
ای انسان جوان! تو که عمری تشنه آب حیات بودی و عطشِ یافتنْ، داشتی و چون آهویی رمیده و غزالی حیران در کویر، سراغ چشمه ها و سایه ها و درختی می گشتی، تا لختی بیاسایی؛ آرام گیری و سیراب شوی، اینک این “جمهوری اسلامی“و دستاوردهایش و رهبری اش همان سایه است، همان چشمه است و همان درخت. روح عطشناکت را سیراب کن، خود را بشناس، تا خدا را بشناسی، خدا را بشناس تا از خود رهاگردی و به خدابرسی (من عرف نفسه فقد عرف ربه).
کنکاش کن و تفکر که تو در کجای جهانی؟
و جایگاه تو در پهنه خلقت کجاست؟
برای چه آمده ای؟
ازکجا آمده ای؟
و به کجا خواهی رفت؟
تاکجا می توانی پرواز کنی و باکدام بال و پر وسوی کدام مقصود و برکدام جهت ؟
آیاخود را شناخته ای تا بدانی برای چه کاری [آمده ای]؟
آیا استعداد هایت را بازشناسی کرده ای که بدانی تا کجا می توانی پیش بروی؟
و یا اصلا” مال این جهانی یا آن جهان ؟ برای بقایی یا فنا؟
برای ماندن هستی یابرای رفتن؟
برای عروجی یا هبوط؟
هیچ اندیشیده ای چه کاری تو را به عفونت خود خواهی و حب نفس گرفتارت می سازد و چه کاری به طراوت و عطر خداجویی و خدایابی میسر می سازدت؟
با میدان عمر و زمینه تلاش و قوای نفس اماره آشنا شده ای تا در آن میدان پشت نفس را به نیروی تقوا بر زمین بزنی و دماغ فرعون و هوس را بر خاک بمالی؟
راه رشد، ابزار تزکیه و عوامل فلاح را می دانی؟
در صحنه حق و باطل بودن، برای سلوک این راه، برای هجرت درونی و برای سیر در دنیای باطن بهترین فرصت است که مروری برخود کنی.
روزها فکر من اینست وهمه شب سخنم/که چرا غافل ازاحوال دل خویشتنم
ازکجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود/ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
امام کاظم (ع)می فرمایند: “کسی که هر روز به محاسبه خود نپردازد، تاخوبی ها را بیفزاید و از بدی ها توبه و استغفار کند، از مانیست.”
عیب دیگران را دیدن، ولی عیوب خود را ندیدن نشانه کوردلی است؛ نه بصیرت وتیز هوشی. وقتی که خودمان را باز جویی کنیم و از نقاط مثبت ومنفی خود آگاه باشیم، هم قدمی در جهت خود شناسی برداشته ایم و هم بهتر می توانیم در جهت رشد وکمال و تعالی و خدا گونه شدن خود حرکت کنیم.
باید چگونه مُرد تا جاودانه زیست؟ اگر کبر، خود خواهی و خود محوری که در شعاعش هر چه غیر خداست جمع می شود و تو را دچار استکبار و غرور می کند، تا نتوانی در برابر حق سر تسلیم و طاعت فرود آوری و نفس رضا نمی دهد که عدالت را آنجا که به زیان توست بپذیری، درونی آلوده داری. (کل نفس بما کسبت رهینه)(هرنفس مرهون آن چیزی است که اکتساب کرده.)
آنچه می تواند ما را از مرگ و ترک دنیا بترساند، خرابی خانه آخرت ماست و برای آمادگی و رفتن، شوق دیدار آن سرای جاویدان لازم است و گرنه اگر بناست از عمل صالح خالی باشد، پای رفتنت نخواهدبود و شوق پرواز در آن دیار را نخواهی داشت.
جان عزم رحیل کرد؟گفتم مرو/ گفت چه کنم؟ خانه فرو می ریزد.
احساس غربت این جوانان عزیز که پویندگان راه حسین(ع) می باشند، در این جهان بازتابی از آن بُعد ابدیت خواهی و حس خلود جاودانگی طلبی روح آنهاست.
کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما/ [خم زمانه تهی شد زمی پرستی ما]
وقتی که عملت صالح بود، همیشه شهیدی. همیشه آماده رفتنی. آنگاه نسبت به آخرت نه اکراه بلکه اشتیاق خواهی داشت.
خدایی بودن، خدایی زیستن وخدایی بودن تو را به کوچ آخرت مشتاق می کند .
“شهادت” رفتن برای ماندن است ویافتن بقا در فنا است و رسیدن به حضور دائمی، به قیمت غیبت موقت [است]. آن کس که شهید عشق است و کشته محبت، جامه تن بر روحش تنگ است و هر لحظه آمادگی رهایی و پرواز دارد.
ای جوانان عزیز! خانه آخرت خویش را با دو دست “ایمان” و “عمل خالص” برای خدا بنا کنید. ما بهشت و جهنم را در این دنیا با عمل مان می سازیم . یا معمار بهشت خویشتنیم یا هیزم جهنم خویشتن.
آخرت عکس العمل اندیشه و ایمان و عمل تو در دنیاست. چیست تعظیم خدا افراشتن
خویشتن را خاک و خاری داشتن
چیست توحید خدا آموختن
خویشتن راپیش واحد سوختن
گر همی خواهی که بفروزی چو روز
هستی هم چون شب خود را بسوز
هستی ات در هست آن هستی نواز
همچو مس در کیمیا اندر گداز
باید بنده خدا شد. بنده خدا شدن تو را از بنده همه بندگی ها و از بندگی همه بند ها آزاد می سازد. چون عبادت خدا آزادی بخش است و عبودیت او حریت می آورد.
ببین اسیر چه هستی؟ شکم و غذا؟ شهوت و شهرت؟خانه و خادم؟ نام و نان ؟ زن و فرزند؟ زر و سیم؟ وابسته به هر چه که باشی به همان اندازه قیمت داری.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاداست
در پایان هم از مادرم به خاطر حزن و اندوه و رنج و سختی که از بدو تولدم تا مراحل رشد کشیده سپاسگزارم و از پدرم هم که متحمل تأمین مخارج زندگی ام شده و عمری را با محرومیت سپری کرده، تشکر می کنم. امیدوارم مرا ببخشند و از آنها حلالیت می طلبم.
نی ازتوحیات جاودانه می خواهم/ نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم/ هر چیز رضای توست آن می خواهم
به امید ظهورحضرت بقیه ا…(عج)
حسن غازی اصفهانی
دانلود باکس
- شهادت طلبی در وصیت نامه شهید حسن غازی
- شهادت طلبی در وصیت نامه شهید حسن غازی
- آخرت گرایی در وصیت نامه شهید حسن غازی
- بندگی خدا در وصیت نامه شهید حسن غازی
- ترس از مرگ در وصیت نامه شهید حسن غازی
- خودشناسی در وصیت نامه شهید حسن غازی
- خودشناسی در وصیت نامه شهید حسن غازی
- خودشناسی در وصیت نامه شهید حسن غازی
- امام خمینی در وصیت نامه شهید حسن غازی
- جمهوری اسلامی در وصیت نامه شهید حسن غازی
مشاهده با QR کد
به این مطلب رای دهید.
30
لینک کوتاه شده