برش هاجمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

معرفی و بررسی کتاب سید اسد الله؛ خاطراتی از شهید آیت الله مدنی

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

کتاب سید اسد الله؛ خاطراتی از شهید سید اسد الله مدنی

نویسنده: علی اکبری مزد آبادی

ناشر: یا زهرا (س)

نوبت چاپ: اول – ۱۳۹۳

تعداد صفحات: ۲۱۶ صفحه- مصور

کتاب در یک نگاه

کتاب حاضر گلچینی است از خاطرات شهید آیت الله سید اسد الله مدنی؛ امام جمعه شهر تبریر و دومین شهید محراب. کتاب طبق رویه سایز منشورات ناشر تلفیقی است از خاطرات و عکس های مختلف از شهید می باشد که لزوما عکس درج شده مرتبط با همان خاطره نمی باشد.

کتاب حاوی یک مقدمه، ۵۱ خاطره و ۱۳۹ قطعه عکس رنگی تمام صفحه از شهید و متعلقاتش می باشد. در پایان هم فهرست منابع خاطرات ذکر گردیده است.

خاطرات کتاب عموما درباره سال های مبارزه است. سالهای قبل از انقلاب در نجف و آذر شهر و تبریز و همدان و بعد از انقلاب در سنگر امامت جمعه شهرهای پر حادثه همدان و تبریز.

از نواقص کتاب، علی رغم تلاش وافر نویسنده و ناشر، عدم پرداختن به روابط خانوادگی شهید می باشد. در سراسر کتاب جز در یکی دو خاطره، ذکری از خانواده شهید به میان نیامده است. این کتاب در حقیقت خاطرات سیاسی و اجتماعی شهید است که در ضمن این موارد، برجستگی ها و ویژگی های اخلاقی شهید هم رخ می نمایاند.

برشی از صفحه ۸ کتاب:

کتابی که پیش رو دارید خاطراتی است از برهه‌های مختلف زندگی آیت الله مدنی که هرچند بسیار جسته و گریخته می باشند اما سعی بر این بوده بر روال زندگی مبارزاتی ایشان بسته شود. از آنجایی که جمع‌آوری خاطرات بر اساس مصاحبه با افراد نبوده و استناد آنها به منشوراتی است که از این شهید بزرگوار از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۰ چاپ و منتشر گردیده است، لذا کاستی های کتاب را بر ما ببخشد.

یکی از محسنات کتاب تبیین فضای تیره و تاریکی است که حزب خلق مسلمان با اغفال آیت الله شریعت مداری بر تبریز در زمان امامت جمعه شهید و نقش ویژه ایشان در تبیین مواضع انقلاب و آگاه کردن توده های مردم و نهایتا برگرداندن عمده اغفال شده گان به دامن انقلاب است.

در مقدمه کتاب، اشاره ای اجمالی به زندگی نامه ایشان شده اما خلأ عدم ذکر حوادث شمار زندگی شهید هم چنان دیده می شود.

ذکر آخرین خطبه نماز جمعه شهید و وصیت نامه ایشان نیز، از نقاط قابل توجه کتاب است.

گشت و گذاری در کتاب

یکی از مطالبی که درباره شهید مدنی در این کتاب ذکر شده است، گزارش هایی است از ساواک درباره شهید مدنی. در یکی از این گزارش ها به فعالیت های شهید مدنی با فعالیت کارخانه مشروب سازی در آذر شهر است که با انجام سخنرانی هایی تظاهراتی را برای به تعطیلی کشاندن آن سامان می دهد.

برشی از صفحه ۱۷ کتاب:

چون آقای مدنی دائما با حرف های تحریک آمیز اهالی را نسبت به مامورین دولتی و مخالفین خود عصبانی نموده و در صدد اغتشاش بوده، هیئت مخصوصی مرکب از آقایان دادستان تبریز و سرکار سرهنگ مقدم و چند نفر دیگر به آذرشهر اعزام، حضورا مراتب را مشاهده، پس از نصایح لازم گزارش خود را به مقامات مافوق تسلیم نموده اند. آقای مدنی پس از مذاکره با آقای دادستان در وعظ خود به اهالی تذکر داد که «شما فعلا در مورد کارخانه شراب سازی و دبستان دخترانه اقدام نکنید. زیرا آقای دادستان قول داده اند تا ۱۵ روز دیگر شخصاً اقدام نمایند. هر گاه اقدامی نشد آن موقع خودمان اقدام خواهیم کرد«. سپس آقای مدنی به تبریز اعزام شد. جناب آقای استاندار آذربایجان به او دستور داده بودند که من بعد نباید در آذرشهر بماند. لذا آقای مدنی به آذرشهر آمده، عائله خود را برداشته، به نجف اشرف مراجعت نموده است.

در برخی قسمتهای کتاب مواضع امام خمینی (ره) درباره شهید مدنی ذکر شده است. از جمله درباره حوادث سال ۱۳۵۸ همدان آیت الله عالمی دامغانی که امام جمعه همدان بود، کم کم سازمان مجاهدین خلق در منزل او نفوذ کرده و با انجام تخقیقات سپاه و کشف اسلحه از منزلش، امام ایشان را از امامت جمعه خلع کرده و آیت الله فاضلیان را به امامت جمعه نصب می کند. آقای عالمی پس از عزل نمازجمعه ای را راه می اندازد. یک شهر و دو نماز جمعه. امام آیت الله شهید مدنی را به امامت جمعه همدان نصب کرده و حل معضلات را خواستار می شود. اهالی تبریز که می خواستند ایشان را به تبریز منتقل کنند، به امام مراجعه می کنند.

برشی از صفحه ۸۷ کتاب:

حجت الاسلام سید ابوالفضل موسوی تبریزی نقل می کند: «بعد از صحبت کردن با آیت الله مدنی برای آمدنشان به تبریز، به همراه یکی از دوستان خدمت حضرت امام رسیدیم. ایشان در قم و در منزل آیت الله محمد یزدی ساکن بودند. وقتی عرایض مان درباره خواسته مردم تبریز برای آمدن آیت الله مدنی به تبریز را خدمت امام گفتیم ایشان تأملی کردند و سپس فرمودند: “جنس خوب مشتری زیاد دارد”»

در دیداری دیگر امام خمینی (ره) ایشان را دست راست خود معرفی می کنند:

برشی از صفحه ۲۱۱ کتاب:

حجت‌الاسلام موسوی تبریزی تعریف می کند:«همراه آیت الله مدنی خدمت حضرت امام رسیدیم. ایشان بسیار مودب و بسان یک شاگرد در محضر استاد نشسته بودند. من که از زحمات طاقت فرسای اخیر آقای مدنی اطلاع داشتم، به امام عرض کردم: “حاج آقا مدنی طی ۲۴ ساعت فقط سه ساعت استراحت می کنند و خیلی به خودشان فشار می آورند”. حضرت امام فرمود: اگر من و امثال مدنی بخواهیم استراحت کنیم چه کسی باید کارها را انجام دهد؟ مدنی دست راست من است.

نقش ویژه آیت الله شهید مدنی روشنگری پیرامون حزب خلق مسلمان تبریز است. ایشان در کمال شجاعت مردم را قدم به قدم آگاه کرده و سعی می کنند آیت الله شریعت مداری را از این فتنه نجات دهند که تلاش شان به ثمر نمی نشیند. از جمله گزارش هایی که به ارتباط آقای شریعت مداری با ساواک اشاره شده ، گزارشی است که آقای شریعت مداری از ساواک درخواست کرده که شهید مدنی را به تبریز راه ندهند.

برشی از صفحه ۵۵ کتاب:

ملاحظات ۳۱۲ – نامه ۱۳۵۷/۰۷/۱۰ به شماره ۲۸۳۲۸/ه

درباره اسدالله مدنی دهخوارقانی مقرر شده بود با توجه به درخواست آیت الله شریعتمداری نامبرده پس از خاتمه مدت تبعید به منطقه آذربایجان شرقی نرود؛ بلکه در تهران اقامت نماید. اوامر برای اجرا به سازمان مربوطه ابلاغ و پاسخ پاسخ فوق حاصل شده . ضمنا نام برده در زمانی که در خرم‌آباد اقامت داشت، تحریکات می کرده که به همین علت از خرم‌آباد تبعید شده است.

ایشان را وقتی از تبریز تبعید می کنند، به قم می رود. اما ساواک توقف در قم را منوط به نامه ای از آیت الله شریعت مداری می کند که ایشان زیر بار آن نمی رود و نهایتا به همدان تبعید می شود:

برشی از صفحه ۶۵ کتاب:

نزدیک صبح بود که به همراه اسکورت از تبریز خارج شدیم. نزدیک ظهر رسیدیم زنجان. آقا به من گفت: «برو بزرگترین مسجد زنجان را پیدا کن. می خواهیم هم نماز بخوانیم، هم سخنرانی کنم». با خودم گفتم: آقا چه دلخوشی دارد. او را تبعید کرده اند، حالا می‌خواهد سخنرانی هم بکند. البته آن روز نتوانستم مسجدی را پیدا کنم و بعد از اقامه نماز ظهر به سمت قم حرکت کردیم. در قم گفتند: «اگر می خواهید این جا بمانید، باید آقای شریعتمداری نامه بدهد». آقا جوابش این بود: «من غیر از امام هیچ کس دیگری را نمی‌شناسم که بخواهم از او نامه بگیرم. اگر نمی‌گذارید بمانم از اینجا می روم». با مخالفت آنها، آقا از قم به همدان رفت.

در زمان غائله حزب خلق مسلمان، پس از آنکه آیت الله شریعت مداری نامه شهید مدنی را درباره غائله حزب خلق مسلمان و توهین آنها به مقدسات اسلامی را بی پاسخ می گذارد، شهید مدنی برای اتمام حجت مستنداتی از رفتار آنان و توهین شان به مقدسات آماده کرده و به قم می فرستند. فرستاده شهید مدنی با کمال تعجب مشاهده می کند که آیت الله شریعت مداری آلت دستی بیش نیست.

برشی از صفحه ۱۸۲ و ۱۸۳ کتاب:

…آن جا یکی از دوستان دوران دانشگاه را دیدم. از دیدنش خوشحال شدم و با او و روبوسی کردم. بعد از کمی صحبت با اشاره به من گفت: بیا تو را به ببرم خدمت آیت‌الله. اینجا شاید حساس شوند و تو را بزنند. با این عنوان که من از خودشان هستم و آمده ام مصاحبه کنم، سریع مرا برد پیش آقای شریعتمداری. نشستم و منتظر دستور آیت‌الله شدم. مداح هم در حال ذکر مصیبت بود. بعد از چند لحظه، اشاره‌ای به من کرد که حرفم را بگویم. به ایشان گفتم: «حضرت آیت الله! چند وقت قبل آیت الله مدنی نامه ای برای شما ارسال کرده و از وضعیت حزب خلق مسلمان در تبریز مطالبی را مطرح نمودند. این که در آنجا به مقدسات توهین می‌شود و مسائلی اتفاق می افتد که باعث ایجاد تفرقه می شود و ممکن است که نظام اسلامی که نظام نوپا است و احتیاج به تقویت دارد، لطمه بزند. از آنجایی که شما اظهار بی اطلاعی کرده و این مطالب را رد فرموده بودید، با مدارک خدمت شما رسیدم که مؤید صحبت‌های آیت‌الله مدنی است». ایشان به روحانی کنار دستش اشاره کرد و گفت: «با ایشان صحبت کنید».

از محضرشان مرخص شدم و به همراه آن روحانی به اتاق دیگری رفتیم. بعد از تحویل نوارها و عکسها و نامه به آن روحانی گفتم: «من آمده ام نظر مراجع را در قبال این کارها بگیرم. تمامی مدارک لازم را هم آورده ام. او مدارک را از من گرفت و رفت پیش آیت الله شریعتمداری». نزدیک ظهر اعلامیه آماده شد. اما چه اعلامیه‌ ای؟! همه کارهای مربوط به تهیه اعلامیه از طرف اطرافیان ایشان انجام شد و دست آخر من با چشم خودم دیدم که از گردن شخصیتی همچون آیت الله شریعتمداری که به عنوان مرجع تقلید شیعیان به حساب می‌آمد، مهرش را بیرون آوردند( ایشان بدون اینکه مانع شود، اجازه چنین کاری را داد) و پای اعلامیه کوبیدند. همان روحانی که مدارک را از من گرفت، این کار را کرد و به من گفت: «اعلامیه را می‌دهیم ایشان تصحیح کنند».

دیدن این صحنه برایم خیلی عجیب بود و عجیب تر این که در نامه نوشته بود: «کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند ربطی به ما ندارد»؛ در حالی که این طور نبود و مسئولان حزب خلق مسلمان از منتسبین بیت آیت الله شریعت مداری بودند. به هر حال نامه را گرفتم و از آنجا خارج شدم.

در ابتدای کتاب، چند سطری را به عنوان مقدمه ذکر کرده، اما این سطور خلأ یک حوادث شمار زندگی شهید مدنی را پر نمی کند و اگر سال شمار زندگی ایشان نوشته می شد خیلی خوب بود.

حرف آخر:

آیت الله شهید مدنی یک روحانی خدوم و یک امام جمعه نورانی و نورانی کننده است. ایشان به حق اسوه ای نیکو برای همه خادمین اسلام و ائمه محترم جمعه می باشد و شایسته است سیره این شهید محراب به عنوان شیوه نامه هدایت جامعه مورد تدقیق و توجه عمیق قرار گیرد. سید اسد الله تمام ابرو و جان و مالش را هدف تیر بلایا قرار تا اسلام را گزندی نرسد. حفظ و حراست از اسلام اصیل، تنها هدف مردان خدا بوده و خواهد بود و ه رکس که ذره ای مردانگی در خویش می بیند باید سالک راه این چراغ های هدایت باشد.

به امید راه یابی به معدن نور الهی با وساطت این انوار تابناک.

پیوندهای مرتبط:

برش هایی از مطالب و خاطرات این کتاب را در اینجا مشاهده بفرمایید.

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  شهید سید اسد الله مدنی؛ الگوی از یک روحانی مردمی

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر