مداح که بود، شاعر هم بود. می گفت: من شرمنده ام که با سر وارد محشر شوم و امام حسین (ع) بی سر.
وصیت کرده بود مرا در قبری که در کتابخانه مسجد المهدی آماده کرده ام، دفن کنید.
وقتی قبر را دیدند، فهمیدند که کوچک تر از پیکر ایشان است. وقتی چنازه شهید آمد، دیدند سر ندارد.
او برای بدن بی سرش قبر کنده بود. قبر و پیکر چه به هم می آمدند.
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۵۵ . (به نقل از سروهای سرخ، غلام علی رجائی، ص ۱۶۰ و ۱۶۱).
به این مطلب رای دهید.
22
لینک کوتاه شده