حسین هیچ وقت اسیر عادت ها رسم و سومات نشد.
روز خرید عروسی، حسین به پدرم گفت: خواهش می کنم برای من چیزی نخرید. من چیزی احتیاج ندارم. اما هر چیزی که می خواستید برای من بخرید معادلش را برای زهرا خانم بخرید.
رفتیم بازار یک جفت حلقه، آینه و شمعدان، یک چراغ گرد سوز و یک چمدان خریدیم. برای من یک دست لباس و برای حسین هم کت و شلوار و کفش خریدیم.
روز عقد که شد، دیدم نه با آن کت و شلوار نو، بلکه با لباسی ساده آمده بود و اورکتش را هم روی شانه اش انداخته بود.
***
همه منتظر حسین بودند. وقتی آمد، پدرش گفت: به حسین آقا گفتم که پیش ما رسم بر این است که پدر داماد به دنبال عاقد می رود، ولی او قبول نکرد.
گفتم: تا الان هیچ دامادی دنبال عاقد نرفته؟!
گفت: چه ایرادی دارد که من اولین دامادی باشم که عاقد را می آورم.
راوی: همسر شهید
نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحه ۲۸ و ۲۷٫
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده