چند ماه مانده بود به ولادت احمد. مادرش خوابی دیده بود که بعدا متوجهش شدیم:
“در یک باغی مشغول راه رفتن بودم که دو نفر در لباس سادات جلو آمدند و گفتند: دخترم! نگران شهید نباش.
گفتم: اسمش شهید نیست، علی است. آنها با لبخندی از من خداحافظی کردند”.
وقتی بیدار شد از من پرسید: اسم بچه را می خواهی شهید بگذاری؟!
گفتم: نه اسم بچه احمد است.
آری او از همان ابتدا شهید بود و ما نمی دانستیم.
راوی: پدر شهید
کتاب سند گمنامی؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۱۴٫
به این مطلب رای دهید.
04
لینک کوتاه شده