برش هاجمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

خستگی ناپذیری در سیره شهید حسن سلطانی

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

حسن به شدت اهل کار بود و معنی خستگی را نمی فهمید.

برش اول:
به من می گفت: اگر اینجا کار نیست، بفرستم جای دیگر. باید جواب غذا خوردن و لباس پوشیدنم را بدهم. روزهای اول در هور العظیم شنا کردن بلد نبود. دو روزه یاد گرفت. یک روز مسیر پاسگاه ترابه تا قرار گاه را به طول سه کیلومتر شنا کرد.

برش دوم:
وقتی هم می خواست بیاید خط مقدم، کوله اش را پر از آر پی جی می کرد. می گفتم: با این حال خسته اینها را نمی آوردی. می گفت: دست خالی خوب نبود بیایم. بچه ها مهمات لازم دارند. می رفت و تحویلشان می داد.

برش سوم:
حسن با شنا کردن داخل خطوط عراقی ها نفوذ می کرد و بعد از برگشت، نمازش را می خواند و ظرف بچه های مخابرات را می شست و چادرشان را تمیز می کرد. چند بار هم برای تمیز کردن چادر من آمد دعوایش کردم. بعد از این کارها چراغ دستی را بر می داشت و تا ۱۲ شب داخل قایق درس عربی می خواند.

برش چهارم:
یک روز آمد اجازه بگیرد برای رفتن به خطوط دشمن. گفتم: کی می آیی؟ گفت: موقع اذان ظهر یا خودم می آیم یا خبرم. گفتم : خودت را می خواهم نه خبرت را. گفت: نه این طوری نمی شود.

موقع نماز ظهر همین که مشغول نماز شدم، خبر شهادتش را برایم آوردند.

راوی: حاج حمید شفیعی
کتاب رندان جرعه نوش؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۱۳۰-۱۲۹٫

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  شهید علی هاشمی؛ فوتبالیست مؤمن

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر