شهید مدنی:
در یک تابستان قصد داشتم از نجف به آذر شهر برای تبلیغ بروم. یکی از افرادی که حضورم در آذرشهر را مانعی برای خود می دید، پشت سرم شایعات زیادی درست کرده بود. رفتم حرم حضرت امیر (ع) و از ایشان کمک خواستم.
وقتی هم که به ایران برگشتم به زیارت امام رضا (ع) رفته و از حضرتش خواستم این مشکل حل شود به شرطی که در گناه نیفتم.
ورودی آذرشهر، افرادی زیادی با قربانی به استقبالم آمده بودند. همراه شان به مسجدی رفتم و نماز خواندم.
پس از نماز آن فرد مخالف گفت: «اگر منبر رفتی، از مردم بپرس: «اگر من آدم بدی بودم چرا پشت سرم نماز خواندید و اگر خوب بودم چرا پشت سرم شایعه ساختید».
وقتی روی منبر قرار گرفتم هر چه فکر کردم، دیدم طرح این موضوع باعث بی آبرو کردن همان فرد خواهد بود. در دل گفتم یا امام رضا (ع) قرار مان حل مسئله بدون گناه بود. بدون اینکه سخنرانی کنم از منبر پایین آمدم.
کتاب سید اسدالله؛ خاطراتی از شهید سید اسدالله مدنی، نویسنده: علی اکبری مزد آبادی، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: اول – ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۱-۱۳.
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده